پنجشنبه، فروردین ۱

نوروز، سروده ای از رضا برون )بزرگمهر(


نوروز این نوید دل انگیز زندگی،                                                                                         ،

بر پهنه زمانه و اعصار ماندنیست.

نام سترگ این همه زیبایی و شکوه

بر اوج گاه قله تاریخ خواندنیست

ایران من ز من به تو تا بیکران درود

جشن تو بر تو خوش که به هر جا ستودنیست

خاکت مباد دست خوش تیر هر بلا

جان منَش سپَر که به راه تو دادنیست

بر پرچم سه رنگ تو پیوسته تا ابد

خورشید مهر و شیر ژیان وَه چه دیدنیست

ای خسته از زمانه به اندوهگین دلم

آزادیَت امیدِ همیشه نمُردنیست

در قلب من حکایت عشق تو میرود

در ذهن من نوای  رهایی سرودنیست

ای ننگ بر کسی که تو را خار بشمرَد

نام پلشت او ز جهان خود زدودنیست

آمد بهار و این منِ تنها به قربتم

وصف قریبی منِ عاشق چه گفتنیست

با این سمند عشق تو اندیشه های من

تا بیکران قله پندار رفتنیست

بر قله بلند دماوند پایدار

این چند جمله با خط زرین نوشتنیست

نوروز باد خوش به شما هم وطن کنون

اندوه و غم حکایت از یاد بردنیست

میهن بمان که نام بلندت در این جهان

تا هستی زمین و  زمان هست بودنیست
سروده ای از رضا برون )بزرگمهر(

 

خجسته نوروز و آمدن بهار، این یادگار بیبدیل نیاکانمان بر هم میهنانم فرخنده باد

پاینده ایران، نوروز 1392 برلین.

Aref Rafat عارف رفعت آشنایی و معرفی


 Aref Rafat عارف رفعت آشنایی و معرفی

عارف یکی از آن هنرمندانیست که میرود تا شکوفا شود و به گل بنشیند.

راستش یک سال و نیم پیش که هم دیگر را برای نخستین بار دیدیم اصلاً فکرش را هم نمیکردم که کسی را در این دیار غربت بیابم که بتوانیم با یکدیگر به این صورت  کار مشترک موسیقی انجام دهیم

از یک سو صفا،  صمیمیت و یک رنگیش و از سوی دیگر دانشش در آواز

 مرا بر آن میداشت تا او را بیشتر بشناسم.

این گونه که دریافتم وی از کودکی به خواندن علاقه مند بوده

قرائت قرآن و مقدمات خواندن را از پدر آموخته که خود در زمره قاریان برجسته کشور میباشند

سپس عشق او به فراگیری موسیقی ایران وی را به کلاس حمیدرضا نوربخش شاگرد برجسته استاد شجریان میکشانَد.

و در این کلاس که بیش از چهار سال به طول می انجامد، عارف با ردیف دستگاهی موسیقی ایران

یعنی سبک مرحوم طاهرزاده و شیوه های مرکب خانی و مقدمات صدا سازی آشنا میشود.

اصولاً به تحقیق بر روی صداهای مختلف و سبک خواندن خوانندگان علاقه فراوان پیدا میکند

شگفت آن که به سمت اپرا و آواز کلاسیک کشیده میشود

اما این علاقه سبب نمیشود تا از موسیقی ایران غافل گردد.

وی برای فرا گیری سُلفِژ، صدا سازی، آواز کلاسیک و دانش اپرا مشتاقانه به کلاس فرشاد فولادوند میشتابد

پس از آن اپرا را نزد آزاده رضایی ادامه میدهد

سپس از راه اینترنت با استاد بزرگ آواز کلاسیک بِرِت مَنینگ آشنا میشود و در کلاسهای اینترنتی ایشان شرکت میجوید

بِرِت مَنینگ، استاد صدا سازی و آواز در ایالت تنسی  آمریکا در شهر نشویل میباشد.

 

عارف همچنین به زبانهای انگلیسی، آلمانی، و ایتالیایی تسلط کامل دارد و با زبان عربی نیز آشنا میباشد.

در دانشگاه شهید بهشتی تهران در رشته  زیست شناسی فارغ التحصیل شده

و هم اکنون در یکی از معتبرترین دانشگاههای برلین مشغول گذراندن دکترا در رشته ژنتیک میباشد.

وی در ورزش نیز دستی توانا دارد که شرحش در این مقال  نمیگنجد

به نظر این جانب صدای متفاوت و دانش فراوان آواز از وی میرود تا خواننده ای توانا بسازد

خوشبختانه مدام در این دیار قربت با یک دیگر مشغول کار هستیم که نمونه هایش را در اینجا نشان داده و خواهم داد.

خوشا عارف عزیز که هر سال دو شادباش را هم زمان دریافت میکند

آری زادروزش دوم فروردین است و باید هم جشن نوروز و هم زادروزش را یک جا به او شادباش گفت

عارف گرامیم، نوروز و همچنین زادروز پر افتخارت بر تو و خاندان بزرگوارت فرخنده و خجسته باد

سرو زندگانیت پیوسته سرسبز،

صدایت پر توان و پایدار،

دمت گرم و سرت خوش باد.

رضا برون

دانشجوی رشته موسیقی

برلین آلمان

نوروز 1392

 

دوشنبه، اسفند ۲۱

Googoosh Music Academy آکادمی موسیقی گوگوش


Googoosh Music Academy آکادمی موسیقی گوگوش

 

به راستی که گاهی وقتها فکر میکنم ما همه چیز را به مسخره گرفته ایم.

کلاً نمیدانم چرا ما مردم بیشترمان با تعاریف علمی بیگانه شدیم  از هر آن چه که کمی سخت است پرهیز داریم

مخصوصاً اگر عمل شنیع و زشت فکر کردن باشد

تا آنجا که ما فهمیدیم و در این اروپا دیدیم، نام هر هنرمندی را بر روی آکادمی نمیگذارند.

به ویژه آکادمی موسیقی در اینجا به نام موسیقیدانان بزرگ نامیده میشود

هانس آیسلر، جوزپه وردی، موتسارت و ...

خوب از شما میپرسم این خانم که نام آکادمی را با ایشان آغشته کرده اید اصولاً چند کلاس سواد دارند؟

ایشان که مدام از او به عنوان یکی از اساتید آکادمی نام میبرید، خودشان نزد چه کسی و چند سال آواز فرا گرفته اند؟

اگر این پرسشها را مطرح میکنم به این معنی نیست که کار ایشان را زیر سؤال ببرم

ایشان یک خواننده ذاتی میباشند اما تدریس کردن ایشان چه معنی دارد؟ نمیدانم.

آیا هر کس خوب بخواند میتواند تدریس هم داشته باشد؟

 ایشان اگر آموزگار خوبی بودند به پسر خود میآموختند

که این مهملات را نخواند.

کلاً یک بخش زیادی از این به اصطلاح آکادمی را به درست کردن کیش شخصیت برای این خانم اختصاص داده اند.

این کار را انجام میدهند تا بگویند ایشان خیلی بزرگ هستند و ما نیز بزرگتریم که چنین استوره بزرگی را در اختیار داریم.

خود این خانم  هم که مثل شاهزاده درست مانند یک پرنسس با دیگران رفتار میکنند.

یک مشت آدم بی اعتماد به نفس و کم سواد هم به عنوان شرکت کننده به آنجا آمده اند تا با دیدن خانم احساساتی شوند، دست خانم را ببوسند و گریه کنند. رجوع شود به فیلمهای شروع آکادمی. به راستی چرا آدمها باید با دیدن یک آدم دیگر که از نظر ارزش انسانی با خودشان برابر است گریه کنند؟ این را نیز نمیدانم.

زمانی هم که مثلاً  دارند درس میدهند به هنرجویان اصولاً خانم فقط بلدند بگویند صداتو آزاد کن و اگر یکی از ایشان بپرسد چه کنم که صدایم آزاد شود پاسخی نخواهد داشت.

آن یکی استاد یعنی بابک سعیدی را به خوبی نمیشناسم از حرفهای سال پیش درباره آهنگ پایانی آکادمی هم میگذرم

زیرا سندی برایش موجود ندارم اما با خود می اندیشم،

اگر این آقا تحصیلات موسیقی دارد چگونه متوجه این مسائل نمیشود؟

و اما میرسیم به این استاد آخری یعنی آقای هومن خلعتبری که میگویند رهبر ارکستر هستند و تحصیلات موسیقی دارند.

 از خودشان میپرسم جناب خلعتبری شما خودتان متوجه این مسائل نیستید؟

 در مصاحبه آخرشان با همین تلوزیون فرمودند اینجا واقعاً یک آکادمی میباشد

 یعنی ما اینطور  تلاش میکنیم خوب حضرت آقا شما که آکادمیهای اروپایی را دیده اید

چه طور نمیدانید که حتی مسائل ابتدایی را نیز نمیشود در زمانی کوتاه مثلاً یک تا سه ماه به صورت MP3 یعنی فشرده در ذهن یک هنرجو کاشت.

 به عنوان نمونه امسال خانمی در این به اصطلاح آکادمی شرکت کرده و تا مراحل خوبی هم بالا آمده است

 به عنوان یک ناخواننده هم پیشرفتهایی داشته است

همین پریشب آخرین اجرای ایشان را شنیدم

هر آنچه که به او آموخته بودند از ذهنش پاک شده بود

نتیجتاً از ریتم می انداخت، فالش میخواند و هر کاری را که یک خواننده نباید انجام دهد انجام داد.

تازه ایشان بیش از همه پیشرفت داشته است

این خود نشانگر آن است که نه اینجا آکادمیست و نه در این زمان کوتاه میشود خواننده پرورش داد.

خوب فردا همین خوانندههای کم سواد خود را بر آمده از آکادمی میدانند.

و شما چه کرده اید جناب خلعتبری؟

تعدادی خواننده کم سواد به جمع خوانندههای بی سواد  موسیقی پاپ ایران اضافه فرموده اید

که ادعای شاگردی آکادمی را نیز دارند.

از این گذشته شاگردان دورههای پیشین آکادمی تا کنون چه کرده اند

جناب استاد خلعتبری شما یا آقای سعیدی   آیا معلم آواز کلاسیک یا اپرا هستید؟

ممکن است بفرمایید از کجا اجازه تدریس آواز گرفته اید؟

کدام آکادمی                      یا دانشگاه به شما چنین صلاحیتی را داده است؟

 راستی جناب آقای خلعتبری چه کسی به شما اجازه داده تا بر سر شرکت کنندگان فریاد بکشید؟

 خودتان فرمودید: ما در اینجا خواننده حرفه ای نمیخواهیم ما کسی میخواهیم که بیاید و در اینجا یاد بگیرد

شما هم که هم لقب استاد را به دوش میکشید و هم پولش را از آن تلوزیون احتمالً گرفته اید پس دیگر فریاد کشیدنتان چیست؟

حالا این درست که آنها اعتماد به نفس ندارند و شما به شکل توهین آمیزی به آنان خطاب و عطاب میفرمایید

اما چه حسابی روی خودتان میکنید

 خوب یادم هست در یک مصاحبه فرموده بودید: در سالهای جنگ در ایران بودید و همان سالها نیز موسیقی فرا میگرفتید

حضرت آقا آن سالها گذشت. در آن سالها اگر کسی مختصر سازی هم میزد برای دیگران خدایی میکرد

چرا که جامعه ایران از موسیقی محروم بود و مردم نیز سخت مشتاق موسیقی بودند.

تصور کرده اید حالا چه خبر است؟

 خیلی ها به خارج از ایران آمده اند و موسیقی خوانده اند و دیگرانی هم هستند که مانند خود من در حال انجام این کار میباشند.

آخر این همه غرور و تکبر برای چیست؟

به چه چیز خود مینازید؟ به این که سمفنی نهم بتهون را رهبری میکنید؟

خوب خیلیها در همین اروپا کارهایی به مراتب پیچیدهتر را رهبری میکنند و این قدر هم متوهم به شخصیت خود نیستند

جناب خلعتبری راستی میدانید زمانی که بر سر یکی از متقاضیان ورود به آکادمیتان به آن صورت  فریاد میزنید،

 با شخصیت و آبروی او چه میکنید؟

در نمونههای مسابقاتی از این گونه که در اروپا و آمریکا برگذار میشود،

برای شرکت کنندگان شاید چندان مهم نباشد اما اینها ایرانی هستند و وقتی شما این برخورد را میکنید،

ممکن است توسط دوستان و اطرافیانشان به سخره گرفته شوند

رجوع شود به فیلمهای مراسم افتتاحیه

 آنجا میتوانید شاهد برخوردهای استاد باشید.

به راستی   به پی آمد رفتارهای خود فکر میکنید جناب استاد؟

جایگاه شما به عنوان یک تحصیل کرده رشته موسیقی کجاست؟

 اگر جایگاهی از نظر هنر جدی موسیقی برای خود قائل هستید،

تصور نمیکنید با شرکت در چنین خیمهشب بازی به نام آکادمی

خود و جایگاه علمی خود را به چه روزی می اندازید؟

در اینجا میخواهم برای همگان روشن کنم که من هیچ مشکلی با بر گذاری چنین برنامه ای ندارم اما نه زیر عنوان آکادمی.

بگویید جشنواره، بگویید فستیوال ولی نخست آن که نام آکادمی بر آن نگذارید

 و دو دیگر آن که جایگاه آکادمی را با نام کم سواد ترین عضو هیأت ژوری نیالایید.

سوم آن که مردم بنده و برده شما نیستند تا با آنان این چنین رفتار کنید

 هنگامی که برای نخستین بار شنیدم قرار است برای علاقه مندان به موسیقی پاپ

یک آکادمی برگذار شود بسیار خوشحال شدم.

پیش خود گفتم به دوستداران موسیقی کلاسیک ایران و جهان که کسی توجهی ندارد

آخر میدانید اینها آن قدرها به درد پول درآوردن یعنی به اصطلاح بیزینس نمیخورند

بگذار این دوستداران موسیقی پاپ شاید به جایی برسند و شهرت و پولی به هم بزنند

حالا دارم فکر میکنم: همه علاقه مندان به موسیقی پاپ که بیسواد نیستند

پس چرا کسی صدایی به انتقاد بلند نمیکند؟

همین است که میگویم ما از فکر کردن پرهیز داریم

خود این شبکه هم چنین انتقادی را مطرح نمیکند

اینها فقط انتقادی را پخش میکنند که پیش پا افتاده و ناچیز باشد و به راحتی برایش جواب داشته باشند

پس زنده باد اینترنت بدون سانسور

میگویند آکادمی نام باغی بوده که افلاطون در آن به شاگردانش درس میداده

خوش به حال افلاطون که نیست تا ببیند...

رضا برون

دانشجوی رشته موسیقی

برلین آلمان

اسفند ماه 1391

 

 

دوشنبه، اسفند ۱۴


در جادههای پُرخَم و دشوار زندگی,

آن گَه که صبر خود نتوانی به درد کرد,

روزی که زندگی برسد بر یکی نشیب

حتّی شراب چاره درد و غمت  نکرد

وقتی ز پا فتادی و نگرفت دست تو,

آن کس که بود یار تو مِهر از تو کرد سَرد,

یاد آر از این زمانه ناساز ناگوار

نسپار لیک دل به چنین روزگار زَرد.

بستیز با زمانه قدّار و هوش دار،

 بنگر که چیست از پس این داغ و رنج و درد.

یا رزم زندگی بپذیر و ستیزه کُن،

یا خود بمیر و دست بدار از چنین نبرد.

با زندگی که قدر به آدم نمینهند،

 دردا که جز به مرگ نسنجند قدر مَرد.

 

مصرع آخر از یکی از غزلیات سایه تضمین گرفته شده.

 

 

سروده ای از رضا برون

بهمن 1391 برلین آلمان.

 

استاد همایون خرّم و یادی از ایشان


استاد همایون خرم نیز از میان ما رفت.

بیست و هشت دی ماه بود که در بستر بیماری به سختی افتاده بودم.

چند روزی بود که سرماخوردگی کلافه ام کرده بود.

خبر درگذشت استاد را نیز از یکی از رادیوهای پارسی زبان شنیدم و اشک را به چشمانم آورد.

شاید به دلیل آن همه خاطره های زیبا که با آهنگهایش داشتم.

از غوغای ستارگان گرفته تا سرگشته از رسوای زمانه گرفته تا ساغرم شکست ای ساغی.

اما با خود می اندیشم زنده یاد همایون خرّم گریه ندارد و نباید بر او گریست.

او آنچه را میبایست در موسیقی ایران انجام داده بود.

باید بر خودمان بگرییم شاید، که دیگر از بودن ایشان بهره مند نیستیم

و همچنین بر موسیقیمان باید گریست چرا که چنین ملودی پرداز بزرگی را از دست میدهد.

آخر می دانید  این روزها دیگر ملودی پردازی و آهنگسازی مهم نیست،

کافیست فقط پول داشته باشی

سپس اگر میخواهی آهنگساز بزرگی باشی کافیست یک چیزی بسازی که دیگران کلّاً نفهمند که تو چه ساخته ای.

بعدش اگر خواستی آهنگساز خیلی  خیلی بزرگی بشوی باید در یک اقدام متهورانه بزنی به سیم آخر یعنی    یک چیزی بسازی که اصلاً نه دیگران بفهمند تو چه ساخته ای و نه حتّی خودت

آن وقت است که میتوانی حسابی احساس غرور کنی و خود را یک آهنگساز در ابعاد جهانی بدانی.

آری این است شرح حال ما و سیستم موسیقیمان در ایران.

دریغ و درد که دیگر بزرگانی همچون علی تجویدی، همایون خرّم و پرویز مشکاتیان نیستند تا با ساخته های بی نظیرشان ما را به ظیافت سحر هنرشان ببرند

به راستی که هنر خوار شد جادوی ارجمند

و بر این باید گریست.

یاد و نام استاد همایون خرّم همواره جاودان باد.

پاینده ایران و ایرانی

 

رضا برون دانشجوی رشته موسیقی

دی ماه 1391

برلین آلمان.